هدیه خانمهدیه خانم، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 5 روز سن داره

هدیه ی مامان و بابا

نهمین ماهگرد هدیه گلی البته با تاخیر

سلام مامان جون . بازم دیر اومدم اخه اصلا وقت نمی کنم بیام آپ کنم . مگه با وجود فرشته ای مثل تو دیگه وقت برام می مونه . اول از همه تولد 9 ماهگیت مبارک عروسکم . خبرای این  مدتو که نیومدم برات می نویسم . تقریبا دهه ی آخر شهریور خاله افسانه اینا رفتن مسافرت برا همین ما شبا می رفتیم خونشون می خوابیدیم . من خیلی تو فکر بودم که نکنه با جابجا شدن اذیت بشی البته تو مسافرتا و ... امتحان خودتو پس داده بودی ولی گفتم بالاخره بچه ای دیگه... ولی خداروشکر خیلی خوب بودی و مشکلی نداشتی خداروشکر . خداروهزار مرتبه شکر که فرشته ای مثل تورو خدا به من داده . شبای اول می رفتی تو اتاقا فکر کنم دنبال فاطمه و ریحانه و البته خاله افسانه و عمو امیر می گشتی قرب...
12 مهر 1392

شیرین کاریهای عروسکم تو نه ماهگی

تو اشپزخونه چون سرامیک بود خیلی دوست داشتی و میومدی توش و مستقیم می رفتی سراغ راه آب و من تا می دیدم داری نزدیکش می شی سریع می آوردمت بیرون ولی دیگه خسته شده بودم یه روز که از خونه ی خاله افسانه برگشتم چون تقریبا 7 بیدار شده بودی تا برگشتیم خونه خوابت می یومد منم مستقیم بردمت خوابوندمت و وقتی تو خواب بودی یه موکت تو آشپزخونه سر راه آب انداختم گفتم دیگه بیای راحت باشم دیگه دست به راه آب نمی زنی . اما با کمال تعجب دیدم اومدی رو موکت نشستی و یه طرف موکتو بالا زدی و دستتو کردی تو راه آب . شگفتااااااااااااااااااا   و این غافلگیری دخملی با صدای دوربین . قربون چشما و موهای شلختت بشم برا همین مجبور شدیم موکت بندازیم تو آ...
12 مهر 1392
1